

instagram.com
07.01.2018, 16:27:40
پیرمرد قصه گو گفت: و انسان تنها نشسته بود، غرق در غم و اندوه. حیوانات دورش نشستند و گفتند:"ما دوست نداریم تو را اینگونه غمگین ببینیم." هر چیزی که آرزو داری از ما بخواه، انسان گفت: می خواهم تیزبین باشم! عقاب جواب داد: بینایی من مال تو. انسان گفت: می خواهم قوی دست باشم! پلنگ گفت: مانند من قدرتمند خواهی شد. انسان گفت: می خواهم اسرار زمین را بدانم! مار گفت: نشانت خواهم داد. و سپس تمام حیوانات هرچه داشتند به او دادند. وقتی انسان همه چیز را گرفت و رفت، جغد به بقیه گفت: انسان خی...
پیرمرد قصه گو گفت:
و انسان تنها نشسته بود، غرق در غم و اندوه.
حیوانات دورش نشستند و گفتند:"ما دوست نداریم تو را اینگونه غمگین ببینیم."
هر چیزی که آرزو داری از ما بخواه،
انسان گفت: می خواهم تیزبین باشم!
عقاب جواب داد: بینایی من مال تو.
انسان گفت: می خواهم قوی دست باشم!
پلنگ گفت: مانند من قدرتمند خواهی شد.
انسان گفت: می خواهم اسرار زمین را بدانم!
مار گفت: نشانت خواهم داد.
و سپس تمام حیوانات هرچه داشتند به او دادند.
وقتی انسان همه چیز را گرفت و رفت، جغد به بقیه گفت:
انسان خی...